کد مطلب:234553 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:261

ضرورت نبوت
در مبحث توحید ربویی گذشت كه خداوند سبحان، رب العالمین و مالك مدبر جهانیان است و هیچ ربی جز او نیست. از این جهت هیچ چیزی را در جهان به حال خود رها نمی كند، او مدبر همه موجودات است و هیچ كس جز خدا، عهده دار تدبیر موجودات نیست و انسان از موجوداتی است كه تحت تدبیر خداست. او قطعا



[ صفحه 138]



نیازمند كسی است كه تدبیر امور او را در دست گیرد.

تدبیر هر موجودی بر حسب نوع موجودیت او تحقق می یابد، به گونه ای كه موجودی كه زندگی او بر اساس تفكر و اختیار است، باید از طریق معرفت و تزكیه تدبیر شود. از این رو انسان باید مدبری داشته باشد كه به وی شناخت ارزانی دارد و او را تزكیه كند. اعطای اندك آگاهی به انسان درباره معرفت و تزكیه، نمی تواند تدبیر او را كفایت كند. زیرا انسان با بسیاری از موجودات آسمانی و زمینی در ارتباط است و به حقیقت آنها جاهل، بهترین نشان جهل او به حقیقت اشیا، اختلاف اندیشه های انسانها درباره ی این حقایق است، حتی بر فرض آگاهی از بعضی از حقایق، این علم وسیله ای برای به خدمت درآوردن انسان دیگری و نیز استعمار انسان دیگر و ستم روا داشتن به او به كار گرفته می شود. چنان كه در جوامعی كه از نورانیت و درخشش نور وحی تهی هستند و به پناهگاه نبوت پناهنده نیستند، این گونه

دشمنی فراوان یافت می شود، همان جوامعی كه در آشوب و آشفتگی به سر می برند. چنان كه خدای متعالی به این مطلب اشاره می كند: (رسلا مبشرین و منذرین لئلا یكون للناس علی الله حجه بعد الرسل و كان الله عزیزا حكیما) [1] ؛ زیرا اگر عقل آدمی با همان علم اندك خود برای هدایت انسانها كفایت می كرد، به گونه ای كه آنها را به سمت نظام معقول كه از هر گونه ستم و تباهی در امان است، راهنمایی می كرد، حجت خداوند بر مردم تمام بود و مردم نیز علیه خداوند دلیلی در دست نداشتند در

اینصورت دیگر به وجود پیامبران بشارت دهنده و ترساننده نیازی نبود. زیرا حجت عقل برای هدایت آدمیان بس بود، اما خدای متعالی در موارد متعددی در قرآن با بانگ رسا به این مطلب اشاره می كند كه عقل به سان چراغی روشنگر است كه مسیر را روشن می كند و خودش راه نیست؛ اگر عقل به تنهایی با فطرت سلیم و پاك خود بیندیشد، قطعا انسان را به پذیرش نبوت پیامبران دعوت می كند و اصل نبوت را درك،



[ صفحه 139]



به ضرورت آن اعتراف می كند. در این باره خدای متعالی می فرماید:

(و ما كنا معذبین حتی نبعث رسولا) [2] ، نیز (و لو أنا أهلكناهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لولا أرسلت الینا رسولا فنتبع ایاتك من قبل أن نذل و نخزی) [3] و نیز (إنما أنت منذر و لكل قوم هاد). [4] .

حضرت رضا علیه السلام نیز در این باره می فرماید: فإن قال قائل: لم أمر الخلق بالإقرار بالله و برسله و بحججه و بما جاء من عند الله عزوجل؟ قیل: لعلل كثیرة، منها، أن من لم یقر بالله عزوجل، لم یجتنب معاصیه و لم ینته عن ارتكاب الكبائر و لم یراقب أحدا فیما یشتهی و یستلذ عن الفساد و الظلم، و إذا فعل الناس هذه الأشیاء و ارتكب كل إنسان ما یشتهی و یهواه من غیر مراقبة لاحد، كان فی ذلك فساد الخلق أجمعین و وثوب بعضهم علی بعض، فغضبوا الفروج و الأموال و أباحوا الدماء و النساء و قتل بعضهم بعضا من غیر حق و لا جرم. فیكون فی ذلك خراب الدنیا و هلاك الخلق و فساد الحرث و النسل.

و منها، أن الله عزوجل حكیم، و لایكون الحكیم و لایوصف بالحكمة إلا الذی یحظر الفساد و یأمر بالصلاح و یزجر عن الظلم و ینهی عن الفواحش، و لایكون حظر الفساد و الأمر بالصلاح و النهی عن الفواحش إلا بعد الإقرار بالله عزوجل و معرفة الآمر و الناهی، و لو ترك الناس بغیر إقرار بالله عزوجل و لا معرفته، لم یثبت أمر بصلاح و لا نهی عن فساد، إذ لا آمر و لا ناهی.

و منها، أنا وجدنا الخلق قد یفسدون بأمور باطنة مستورة عن الخلق، فلولا الإقرار بالله و خشیته بالغیب، لم یكن أحد إذا خلا بشهوته و إرادته یراقب أحدا فی ترك معصیة و انتهاك حرمة و ارتكاب كبیرة، إذا كان فعله ذلك مستورا عن الخلق غیر مراقب



[ صفحه 140]



لأحد، فكان یكون فی ذلك خلاف الخلق أجمعین. فلم یكن قوام الخلق و صلاحهم إلا بالإقرار منهم بعلیم خبیر یعلم السر و أخفی، آمر بالصلاح، ناه عن الفساد و لاتخفی علیه خافیة لیكون فی ذلك إنزجار لهم عما یخلون به من أنواع الفساد [5] ؛ اگر برای كسی این سؤال مطرح شود كه چرا به انسانها امر شده به الوهیت خداوند و رسالت پیامبران و حجت های الهی و آنچه را از سوی خدای متعالی رسیده است، (باید) گواهی كنند؟ در پاسخ باید گفت: این مسئله علل بسیاری د ارد كه از آن جمله است: كسی كه به خدای عزوجل اقرار نكند، از گناه او اجتناب نمی ورزد و از ارتكاب گناهان كبیره پرهیز نمی كند و در مورد فسادها و ظلم هایی كه به سمت آنها تمایل دارد و از آنها لذت می برد، از هیچ كس پروایی ندارد و اگر انسانی چنین افعالی را انجام دهد و بدون پروا از كسی، هر عملی را كه می خواهد، مرتكب گردد، میان همه مردم فساد رواج می یابد و ستمكاران بر دیگران ظلم می كنند و ناموس و اموال مردم به ناحق غصب می شود و خون آدمیان و زنان آنان مباح می شود و بعضی به ناحق و بدون جرم برخی دیگر را می كشند. در چنین شرایطی دنیا ویران می گردد و مردم نابود و نسل آدمیان و كشتزارهای آنان تباه می شود.

یكی دیگر از دلایل اقرار به خدا و پیامبران آن است كه خدای عزوجل حكیم است، و تنها كسی را حكیم گویند و به حكمت می ستایند كه انسان را از فساد بازدارد و به صلاح فرمان دهد: خدای حكیم انسانها را از ستم باز داشته، آنها را از ارتكاب اعمال زشت برحذر می دارد، اما این منع از تبهكاری و امر به درستكاری و نهی از فحشا تنها در صورتی محقق می شود كه انسان به الوهیت خدای والا اقرار كند و آمر و ناهی را به خوبی بشناسد.

اگر مردم بدون اقرار به خداوند و شناخت او به حال خود رها شوند، هیچ امری به صلاح و هیچ نهیی از فساد پابرجا نمی ماند. زیرا نه امر كننده ای لحاظ، نه



[ صفحه 141]



نهی كننده ای شناخت شده است.

دلیل دیگر بر لزوم اقرار به خدا و پیامبران آن است كه بعضی از مردم مرتكب اعمال زشت باطنی و مخفی می شوند، اعمالی كه در عین حال كه تبهكاری است، از دیده انسانهای دیگر پوشیده است. پس اگر اقرار به خداوند و ترس از او در نهان آدمی نباشد، كسی نیست تا انسان با پروا از او و مراقبت از حضور در برابر دیدگان او، در خلوت خود كه همراه با دنیایی از شهوات و تمایلات نفسانی است، معصیت و هتك حرمت را ترك كند و مخفیانه گناهان كبیره انجام ندهد. زیرا اگر این افعال را پوشیده از دیدگاه مردم انجام دهد، بدون آنكه از كسی پروایی داشته باشد، مثل آن است كه خلاف همه مردم عمل می كند. از این رو پایداری جامعه و صلاح مردم آنان تنها در گرو اقرار به خداوندی است علیم و خبیر؛ او از نهان و آشكار آدمیان آگاه است، مردم را به صلاح امر، و از فساد نهی می كند، خداوندی كه هیچ چیزی بر او پوشیده نیست و بدین سان مردم از ارتكاب انواع تبهكاری های نهانی كه از چشم آنان پوشیده است، باز داشته می شوند.

عللی كه حضرت رضا علیه السلام برای ضرورت اقرار به خداوند و پیامبران بر شمرده اند، یكسان نیست. زیرا محتوای بعضی این است كه نبود وحی و نبوت، تباهی مردم و كشتزارها و نسل های آدمیان را به دنبال دارد و طبیعتا ویرانی دنیا را به بار می آورد. چنان كه خداوند سبحان می فرماید: (ظهر الفساد فی البر و البحر بما كسبت أیدی الناس) [6] ؛ در این صورت ممكن است عده ای گمان كنند كه برای جلوگیری از فساد و در امان ماندن از تباهی، وضع یك سلسله قوانین اعتباری كفایت می كند، در حالی كه لازم این امنیت و صیانت، پذیرش نبوت و هدایت پیامبران است.

محتوای بعضی دیگر این است كه پیامد نبود نبوت حكیم نبودن خداوند است.



[ صفحه 142]



زیرا اقتضای حكمت آن است كه خداوند حكیم مردم را از هر گونه فساد باز دارد، و به انواع صلاح فرمان دهد و آنان را به سوی آنچه خیر كثیر را در بر بردارد، هدایت كند؛ یعنی مردم را به سوی خیری كه هر كمالی را در بر دارد، رهنمون باشد.

این استدلال حضرت برای نبوت، در حقیقت دلیل تمامی بر مطلب است. در عین حال بعضی از عللی كه ایشان برای ضرورت اقرار به خدا و پیامبران آورده اند، اشاره به این دارد كه با توجه به ویژگی نبوت كه اعلام می كند: هر سخنی و هر عملی كه از انسان سر می زند، پنهانی باشد یا آشكارا، خداوند از آن باخبر است. حال اگر نبوتی در كار نباشد، فساد باطنی و تباهی مخفیانه ای كه از دیدگان خلق پنهان و از حریم قوانین بشری بیرون است، شیوع پیدا می كند و مانع می شود كه انسان به كمال عالی خود برسد كه در حقیقت هدف اعلای حقیقت خلقت انسان است، كمالی كه رسیدن به بركات بی نهایت و فنا ناپذیر است.

حضرت رضا علیه السلام می فرمایند: إنه أوحی الله سبحانه إلی نبی من الأنبیاء إذا اطعت رضیت، و إذا رضیت باركت و لیس لبركتی نهایة، و إذا عصیت عضبت، و إذا غضبت لعنت و لعنتی تبلغ السابع من الوری [7] ؛ خداوند سبحان به یكی از پیامبرانش چنین وحی فرمود: اگر تو از من طاعت كنی، من از تو خشنود می گردم و هنگامی كه از تو راضی باشم، بركتم را به تو ارزانی می دارم و بدان كه بركت من پایانی ندارد؛ اما اگر نافرمانی مرا كنی بر تو خشمگین می شوم و هنگامی كه غضبم بر تو چیره شود، تو را لعنت می كنم و از رحمت خود دور می سازم و بدان كه لعنت من تا هفتمین گروه از آفریدگان می رسد.

از آنجا كه انسان موجودی است كه همواره در مسیر ملاقات خداوند و به سوی او در تلاش فراوان است و سرانجام نیز او را ملاقات خواهد كرد، باید راهی و راهبری



[ صفحه 143]



داشته باشد كه آن رهبر در همان مسیر مستقر باشد، رهبری كه خود سالك آن راه باشد و مردم را نیز به پیمودن همان راه دعوت كند. چون بدون داشتن راه سلوك به سوی خداوند ممكن نیست، نیز بدون داشتن راهنمایی كه خود در متن همان راه در حركت بوده، همچون الگویی برای مردم باشد، رسیدن به خداوند سبحان شدنی نیست. نیز از آن جهت كه خداوند سبحان را با چشم سر نمی توان دید و گفت وگو با او از طریق زبان میسور نیست، باید پیام آوری میان خداوند و خلق او باشد كه از هر جهت در كلیه ی مراحل رسالت خود، معصوم و از خطا پیراسته است.

مراحل رسالت بدین شرح است: دریافت وحی؛ در حقیقت پیامبر، وحی را از خداوند حكیم و علیم دریافت می كند و در این مرحله برای بطلان وحی یا شك در وحی و امثال آنها هیچ مجالی نیست.

مرحله دیگر رسالت ضبط مطالبی است كه از طریق وحی دریافت شده است، بدین گونه كه پیامبر آن مطالب را بدون هیچ فراموشی نزد خود حفظ كند. زیرا پیامبر از سوی خداوند در این راه استوار گردیده، توفیق صواب یافته است؛ (سنقرئك فلا تنسی). [8] .

مرحله ی دیگر رسالت همان املا وآشكار كردن وحی دریافت شده و ابلاع آن به مردم، بدون هیچ كاستی و افزودن است. پیامبر در این مرحله نباید نسبت به ابلاغ آنچه از غیب دریافت داشته است، ذره ای بخل ورزد، بلكه همه آنچه را دریافت می كند، به مردم تحویل می دهد. زیرا او از سوی خدای متعالی تأیید می شود. از این رو خداوند سبحان می فرماید:

(ما ینطق عن الهوی - إن هو إلا وحی یوحی) [9] و (و ما هو علی الغیب



[ صفحه 144]



بضنین). [10] .

مرحله ی دیگر رسالت پیامبر همان سیر عملی ایشان است كه از هر خطایی در امان است، همچنان كه در سیر علمی نیز از هر لغزشی ایمن است. چون پیامبر از طرف خداوند تزكیه گردیده است؛ (إنك لعلی خلق عظیم). [11] بدین سان پیامبر در هر دو جنبه ی عقل نظری و عملی از هرگونه خطا و لغزشی معصوم است و اگر از مقام كامل عصمت برخوردار نباشد، شایسته ی آن نیست كه رحمت عالمیان و پیشوا و الگوی آدمیان باشد.

حضرت رضا علیه السلام با اشاره به این مطلب می فرماید: فإن قال قائل: فلم وجب علیهم معرفة الرسل و الإقرار بهم و الإذعان لهم بالطاعة؛ قیل: لأنه لما إن لم یكن فی خلقهم و قواهم ما یكملون به مصالحهم، و كان الصانع متعالیا عن أن یری و كان ضعفهم و عجزهم عن إدراكه ظاهرا؛ لم یكن بد لهم من رسول بینه و بینهم معصوم یودی الیهم أمره و نهیه و أدبه و یقفهم علی ما یكون به إحراز منافعهم و مضارهم. فلولم یجب علیهم معرفته و طاعته، لم یكن لهم فی مجیء الرسول منفعة و لاسد حاجة، و لكان یكون اتیانه عبثا لغیر منفعة و لا صلاح، و لیس هذا من صفة الحكیم الذی أتقن كل شیء [12] ؛ اگر كسی بپرسد كه چرا شناخت پیامبران و اقرار به رسالت ایشان و اعتراف به اطاعت از ایشان بر مردم واجب است؟ در پاسخ باید گفت: از آنجا كه مردم در آفرینش و توانمندی خویش عامل كمال بخش مصالح خود را ندارند و خداوند والا صانع آنان و برتر از آن است كه با چشم دیده شود و ناتوانی مردم نیز از درك او به دیده حس روشن است، بنابراین گریزی نیست كه میان آنان و خدای متعالی پیامبری معصوم از خطا واسطه شود تا امر و نهی و آداب الهی را به آنان



[ صفحه 145]



برساند و آنان را از آنچه مایه ی احراز سود و ضررهایشان است، آگاه سازد.

اما اگر شناخت و اطاعت این پیام آور بر مردم واجب نباشد، آمدن رسول و اجرای رسالت او هیچ سودی ندارد، افزون بر آنكه نیاز آنان نیز برطرف نمی شود، به گونه ای كه اگر اطاعت پیامبر واجب نباشد و مردم هم از او اطاعت نكنند، وجود پیامبر بیهوده می شود و هیچ منفعتی در آن یافت نمی گردد. از خداوند حكیمی كه هر چیز را براساس حكمت استوار كرده است، بعید است كه رسولی نفرستد یا شناخت و طاعت او را بر مردم واجب نسازد. در اینجا می بینیم كه حضرت رضا علیه السلام پیامبر را به عصمت مطلق كه شامل عصمت در همه مراحل رسالت و شئون آن: دریافت و حفظ و ابلاغ و... می ستاید. این همان برهانی است كه بر اصل نبوت و ضرورت آن بیان می شود. این برهان به پیامبری خاص یا مكانی محدود یا زمانی مشخص اختصاص ندارد.

امام صادق علیه السلام پس از استدلال بر این مطلب، می فرماید: ثم ثبت ذلك فی كل دهر و زمان مما أتت به الرسل و الأنبیاء من الدلائل و البراهین، لكیلا تخلوا أرض الله من حجة یكون معه علم یدل علی صدق مقالته و جواز عدالته [13] ؛ براهینی هست كه ضرورت نبوت را در هر زمانی كه پیامبران ظهور كرده اند، ثابت می كند؛ یعنی نباید زمین در هر روزگاری از حجت الهی تهی باشد، حجتی كه وجودش به علمی آراسته شده كه نشان دهنده ی راستی ادعای اوست، نیز عدالت وی را روشن می سازد.

باید توجه شود كه این دلایل صرفا برای اثبات نبوت و ضرورت آن به نحو عام كارآیی دارد، اما نبوت خاص را كه در حقیقت وصف شخصی برای یك پیامبر است، نمی توان از طریق برهان فلسفی ثابت كرد. زیرا برهان فلسفی تنها در امور كلی معنا دار است. چون این براهین از مقدمات ضروری و ذاتی و كلی و دائمی تشكیل شده اند و چنین برهانی با این خصوصیات برای اثبات امور شخصی و جزئی



[ صفحه 146]



كارآمد نیست.

در فصل دوم این مبحث به لطف الهی به بررسی مباحث زیر می پردازیم:

1. ادامه مبحث نبوت و عصمت و اعجاز و ضرورت این امور.

2. باید یك انسان الهی میان انسانها باشد تا آنان را به كمال نهایی ایشان رهنمون سازد. این انسان باید از هر كاستی كه برای امر رسالت و هدایت مردم مضر است، معصوم باشد، افزون بر آنكه باید معجزه ای داشته باشد تا با آن بتواند راستی ادعای خود را ثابت كند.

3. معجزه با نظام علت و معلول تباینی ندارد.

4. میان معجزه و راستی ادعای پیامبر ارتباط ضروری وجود دارد و محال است به دست انسانی كه به دروغ ادعای نبوت می كند، معجزه ای ظهور كند.

5. ویژگی معجزه آن است كه در مقابل هیچ عمل خارق العاده دیگر مغلوب نمی شود. همچنین مطالب دیگری كه فروع این مباحث است.



[ صفحه 147]




[1] سوره ي نساء، آيه ي 165.

[2] سوره ي اسراء، آيه ي 15.

[3] سوره ي طه، آيه ي 134.

[4] سوره ي رعد، آيه ي7.

[5] مسند امام رضا عليه السلام، ج1، ص45.

[6] سوره ي روم، آيه ي 41.

[7] مسند امام رضا عليه السلام، ج1، ص48.

[8] سوره ي اعلي، آيه ي 6.

[9] سوره ي نجم، آيه ي 3 - 4.

[10] سوره ي تكوير، آيه ي 24.

[11] سوره ي قلم، آيه ي 4.

[12] مسند امام رضا عليه السلام، ج1، ص50.

[13] اصول كافي، ج1، ص168، باب الاضطرار الي الحجه، ح1.